داستان شیطونی پسرا
free-plan
شنبه 16 تیر 1403 | کاربران آنلاين : 19

داستان شیطونی پسرا

آخرین مطالب:
بخش: پست های فیسبوکی -
چن وقت پیش با دوستم رفته بودیم ول گردی ...

یه پیرمرده کناره چنتا دختره تو ایستگاه اتوبوس واساده بود

دستشم تا ارنج تو دماغش بود

دوستم سرشو از شیشه آورد بیرون گفت حاجی نگرد تو اون یکیه !

پیرمرده گفت : نه عزیزم اگه رزق تو باشه تو همینم پیدا میشه !!!

باور کن پیاده شدم رفتم سرشو ماچ کردم گفتم اگه جا لایک داشتی

20000 لایک به تنهایی براد میزدم .

دمش جزغاله

ارسال شده درتاريخ: 1391/11/18 | نويسنده: admin | نظرات (3)
برچسب ها : ، ، ، ، ، ، ، ، ،
پربازدیدترین مطالب:
مروری بر مطالب گذشته:
خبرنامه
براي اطلاع از آپدیت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود