free-plan
یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 | کاربران آنلاين : 3

طنز

آخرین مطالب:
طنز
899  بازديد

مدرسه که بودیم ناظم مدرسه میگفت :بعضی از دانش اموزان دعا میکنند معلمشون بمیره تا چند روز کلاس نیان میگفت:خوب دعا کنیید پدرتون بمیره اصلا مدرسه نیاین

 

 

 

 


شماهم یادتون میاد معلم ها آخر سال بهمون میگفتن هر نظری در مورد ما دارین بدین ،انتقاد هم بکنین ناراحت نمیشیم؟

من هی میخواستم دهنم بسته بمونه میدیدم هی گیر میدن خلاصه یه بار تصمیم گرفتم ببینم تا چه حد ظرفیت دارن؟؟

یه نامه نوشتم خطم رو هم عوض کردم که هیچ کس نفهمه با چند تا از دوستا قرار گذاشیم فقط اونا میدونستن کار منه

خیلی محترمانه نامه رو شروع کردم و هر انتقادی که به ذهنم میرسید نوشتم خدایی هیچ چیز بدی ننوشته بودم

بعد نامه رو گذاشتیم تو پاکت گذاشتیمش رو صندلی معلم

انم اومد بلا نسبت مثل چی نشست روش یکی از بچه ها گفت استاد یه پاکت رو صندلیه اونم پاشد برداشت نامه رو خوند قیافش خیلی جالب بود هر لحظه قرمز تر میشد در حد انفجار!!!!

پرسید کی این نامه رو نوشته هیچکس گردن نگرفت.منم که اصلا تو باغ نبودم!!!

نهایت انتقاد پذیریش اینجا بود که گفت اگه نویسنده اش رو پیدا کنم پایان ترمش رو ۰ میدم.

خیلی حال داد ولی من تا آخر سال میترسیدم بفهمه کار منه بدبخت بشم .

شما از این کارا نکنید


یادمه اول راهنمایی بودیم.معلم پرورشی اومد و بعد از معرفی خودش گفت: درس ما درمسیر قرآنه و میخواهیم بدونیم که مثلا تو کدوم سوره اومده که نماز بخونید جهاد کنید روزه بگیریدو…

من به دوستم گفتم:نماز و جهاد نمیدونم مال کدوم سوره است اما روزه گرفتن تو سوره ی روزه اومده

پاشو به معلم بگو تا از همین الان بشی سوگلی کلاس!

این بیچاره ی از همه جا بیخبر هم پاشد, گفت: آقا اجازه.روزه گرفتن تو سوره ی روزه اومده!!!

جاتون خالی تا نیم ساعت خندیدیم!!

 


سر کلاس معماری جهان استاد گفت میخوام شفاهی امتحان بگیرم، ما هم هیچ آمادگی نداشتیم که درس ۳ واحد عملی رو بخوائیم شفاهی هم جواب بدیم….

گفت میخونم بیائین جولی کلاس… همه داشتن سکته میکردن ، اسم یکی از پسرای کلاس و خوند دفه اول جواب نداد دوباره که اسمشو خوند دوستش بلند شد گفت: اجازه بدین پامپی شو عوض کنه.

کل کلاس رفت رو هوا  ))))

پسره هم ۳ واحدو حذف کرد  

 


 

یادمه دوره دبیرستان به معلما میگفتیم آقا نمره ی نوزده و نیم رو بیست میدی؟

اونام میگفتن آره ولی آخر سر که کارنامه رو میگرفتیم همه نمره ها زیر پنج بود

 حتی بعضی نمره ها منفی بودن یه چیزیم بدهکار میشدیم!!

 


یه بار استاد ریاضی مون گفت:از کل کتاب امتحان میگیرم 

دوستم یواشکی گفت:بیخود میکنی! 

استاد هم گفت:چیزی فرمودید آقای مختاری؟

 دوستم یهو هول شد و گفت:بله…چیزه…گفتم از کل امتحان کتاب میگیرید؟؟!!!!! 

بیچاره تا یه ماه نمیتونست بیاد سر کلاس! 

 


توی پارک قدم می زدم یه بچه ۳ یا ۴ ساله دستاشو پشتش گره زده بود تند را میرفت مامانشم پشت سرش هی می گفت امیر محمد صبر کن وایسا کارت دارم…. یه دفه وایساد داد زد : اه… مامان ولم کن دیگه منم مشکلات خاص خودمو دارم!!


تو روستا بودم که مریض شدم ، با هزار بدبختی رفتیم به نزدیک ترین شهر که برم بیمارستان ، رفتیم دیدیم بیمارستان تعطیله ، گفتیم بریم خانه بهداشت، اونجام تعطیل بود از همسایش پرسیدیم طرف کجاست ؟ گفت رفته گاوشو بدوشه نیم ساعت دیگه میاد .



ارسال شده درتاريخ: 1391/07/26 | نويسنده: admin | نظرات (0)

نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش

پربازدیدترین مطالب:
مروری بر مطالب گذشته:
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود