free-plan
دوشنبه 31 اردیبهشت 1403 | کاربران آنلاين : 5

اس ام اس های جدید بارونی

آخرین مطالب:
بخش: سرگرمی - مطالب عاشقانه - اس ام اس (sms) -
اس ام اس های جدید بارونی

این باران . . .

به صورتم آب می زند . . .

به سینه ام آتش . . .

 

«««««««««««««««««««««««««««««

 

دمش گرم ، باران را میگویم ، به شانه ام زد و گفت :

خسته شدی ، امروز تو استراحت کن ، من به جایت می بارم . . .

 

«««««««««««««««««««««««««««««

 

دنیای من همه جایش بارانی ست ؛

هر چه کمتر بدانی کمتر خیس خواهی شد . . .

 

«««««««««««««««««««««««««««««

 

باران بند آمد

ولی نبودن تو همچنان میبارد . . .

باران بند آمد . . . !

ولی دوست داشتن تو بند نمی آید

 

«««««««««««««««««««««««««««««

 

میدانم که می مانی و از قلبم بیرون نمیروی

پس لااقل باران را بهانه کن ، دارد باران می آید . . .

 

«««««««««««««««««««««««««««««

 

به هنگام نکوهش هنگامه باران ، به بهره اش نیز بیاندیش . . .

 

«««««««««««««««««««««««««««««

 

چقدر این دوست داشتن های بی دلیل خوب است

مثل همین باران بی سوال

که هی می بارد

که هی اتفاق آرام و شمرده شمرده می بارد!

 

«««««««««««««««««««««««««««««

 

باران که می بارد تمام کوچه های شهر پر از فریاد من است که می گویم:

من تنها نیستم , تنها منتظرم

 

«««««««««««««««««««««««««««««

 

همچون باران باش ، رنج جدا شدن از آسمان را در سبز کردن زندگی جبران کن . . .

 

«««««««««««««««««««««««««««««

 

نگاه ساکت باران به روی صورتم دزدانه میلغزد

ولی باران نمیدانند که من دریایی از دردم

به ظاهر گرچه میخندم ولی اندر سکوتی تلخ میگریم . . .

 

«««««««««««««««««««««««««««««

 

اندکی عاشقانه تر زیر این باران بمان ابر را بوسیده ام تا بوسه بارانت کند . . .

 

«««««««««««««««««««««««««««««

 

بغضهای مرطوب مرا باور کن ، این باران نیست که میبارد

صدای خسته ی قلب من است که از چشمان آسمان بیرون میریزد . . .

 

«««««««««««««««««««««««««««««

 

مثل باران چشمهایت دیدنی است /٬ شهر خاموش نگاهت دیدنیست

زندگانی معنی لبخند توست / خنده هایت بی نهایت دیدنیست . . .

 

«««««««««««««««««««««««««««««

 

اگر میدونستی چقدر دوستت دارم

برای اومدنت بارون رو بهانه نمیکردی

رنگین کمان من

 

«««««««««««««««««««««««««««««

 

در حسرت موجم ، باران کفافم نیست

درمان درد من ، باران ِ نم نم نیست . . .

 

«««««««««««««««««««««««««««««

 

باران ، یا دوشِ آب ، چه فرقی می‌کند؟

وقتی عاشقی ، زیرِ هیچ‌کدام ، آواز نخواند . . .

 

«««««««««««««««««««««««««««««

 

شیشه پنجره را باران شست

از دل من اما

چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟

 

«««««««««««««««««««««««««««««

 

چشمهای من از دوریت کنون مثل آسمان بارانیست

ابرها میبارند و آرام میشوند اما چشمهایم می بارند و بیقرار تر میشوند

کاش تا ابرها آرام نشده اند بیایی

 

«««««««««««««««««««««««««««««

 

باز باران آمد

از هوا یا ز دو چشم خیسم؟

نیک بنگر!

چه تفاوت دارد . . .

 

«««««««««««««««««««««««««««««

 

خدا ابر رو به گریه میاره تا گلها بخندن، پس هر وقت بارون آمد یادت نره بخندی . . .

 

«««««««««««««««««««««««««««««

 

علم ثابت کرده که شکر در آب حل میشه

پس هیچ وقت زیر بارون نرو ، چون شیرین ترین دوستم را از دست می دم !

 

«««««««««««««««««««««««««««««

 

باران رحمت خدا همیشه می بارد

تقصیر ماست که کاسه هایمان را برعکس گرفته ایم!

 

«««««««««««««««««««««««««««««

 

قطره بارون ممکنه کوچک دیده بشه ٬ اما یک گل تشنه ٬ همیشه منتظر باریدنشه

یک اس ام اس ممکنه ساده برسه ٬ اما قلب فرستندش خیلی به یادته . . .

 

«««««««««««««««««««««««««««««

 

چه سنگین گذشت عصر بارانی ام

گویی نوازش نمی کرد، باران صورتم را

گریه ام، فریادم، تنها سکوتی بود

تا حرفهایم

در بستری از بغض بخوابند

 

«««««««««««««««««««««««««««««

 

وقتی دلم برات تنگ می شه میرم پشت ابرها زار زار گریه می کنم

پس یادت باشه هر وقت بارون میاد دل من برات تنگ شده . . .

 

«««««««««««««««««««««««««««««

 

باران از راه رسید ، عشق را دوباره در مزرعه ی خالی تنم پروراند

زندگی را در آسمان آبی چشمم حس کرد ، ناگهان پایییز عشقم از راه رسید

آری رفت ولی هنوز قلبم برای اوست

 

«««««««««««««««««««««««««««««

 

مرا چه باک ز باران

که گیسوان تو چتری گشوده اند

مرا چه باک ز مرگ

که بوسه های تو پیغام های قیامند

بدرودهای تو

تکرارهای سلامند

 

«««««««««««««««««««««««««««««

 

تو مثل لحظه ای هستی که باران تازه می گیرد

و من مرغی که از عشقت فقط بی تاب و حیرانم

تو می ایی و من گل می دهم در سایه چشمت

و بعد از تو منم با غصه های قلب سوزانم

 

«««««««««««««««««««««««««««««

 

بر سرم

چتر گرفت؛

به تماشا

ایستادند

باران و رهگذران

 

«««««««««««««««««««««««««««««

 

باران در گلوی من ابر ِ کوچکی ست ، میشود مرا بغل کنی؟

قول میدهم گریه کم کند.

 



ارسال شده درتاريخ: 1392/12/26 | نويسنده: VAH!D | نظرات (0)
برچسب ها : ، ، ، ، ، ، ،

نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش

پربازدیدترین مطالب:
مروری بر مطالب گذشته:
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود